فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد
مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد
بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد
همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد
نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد
دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد
نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد
نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد
زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد
چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد
قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد
ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد .
اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس----محمد حسن اسایش
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد
مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد
بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد
همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد
نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد
دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد
نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد
نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد
زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد
چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد
قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد
ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد .
اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس----محمد حسن اسایش
?
مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبی اکرم است
مزده که مسروری عالم رسید خرمی عالم وآدم رسید
هادی کل ُ سید خاتم رسید منجی عالم شه اکرم رسید
خرم از او خاطره ی عالم است عید سعید نبی اکرم است----
مزده که بی پرده رخ یار شد جلوه ی محبوب پدیدارشد
کعبه از او مطلع انوار شد دشت ودمن تحت الانهار شد
عالم ایجاد از او خرم است عید سعید نبی اکرم است----
مزده که شد نور خدا آشکار یافت تولد شه ملک وقار
احمد محمود شه تاجدار آنکه به ایجاد بود شهریار
اهل ولا خرمی عالم است عید سعید نبی اکرم است ---
مژده که پیر فلک آمد جوان گشت منور همه کون ومکان
از رخ دلجوی شه انس وجان فخر بشر خاتم پیغمبران
آنکه از او فخر بنی آدم است عید سعید نبی اکرم است
جاد اول دیوان آذر خراسانی (حاج سید غلامرضا آذر حقیقی-چاپ افست اسلامیه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسی
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ده مژده که ختم انبیا ظاهر شد انوار تجلی خدا ظاهر شد
فرمان محمدا رسول الهی بهرش زکریم ذوالعطا ظاهر شد
--ص28 -ارمغان کربلا -نادعلی کربلایی-انتشارات خزر-تهران-----------
-----------------------------(خورشیدسعادت)------- ---------------------
البشارت که بما صبح سعادت آمد مفخر کون ومکان باعث خلقت آمد
روشن از نور جمالش همه ی عالم شد عقل کل ختم رسل مظهر رجمت آمد
نبی مکی امی زپس پرده ی غیب از پی راهنمایی وهدایت آمد
کلبه ی بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت که به آ غوش من آن شمس سعادت آمد
طاق کسری عجم طاقت دیدار نداشت جاری از رود سماوی ،ید عصمت آمد
لات واصنام بخاک از سر خجلت افتاد سرنگون تخت شهان زان ید قدرت آمد
دسته دسته ملکاز عالم بالا به زمین شادمان ف تلبیه گو بهرزیارت آمد
رانده ابلیس شد از عالم بالا گفتا این چه شودیست مگر روز قیامت آمد
گفت جبریل جوابش که زسر حد کمال شافع محشر وفرمانده ی امت آمد
باد ، گو مژده رساند بسلیمان جهان که شه عرش مکان ،حامل رفعت آمد
یوسف مصر دگر حسن فروشی نکند چون که بیند بجهان کان ملاحت آمد
دگر از حاتم طایی نتوان گفت سخن زانکه بهر کرم و لطف وسخاوت آمد
زکمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا احسن الله وتبارک بشهادت آمد
حامل حکم خدا فخریه بنماید چون خادم درگه آن شمس ولایت آمد
مدح اوزینت قرآن الهی باشد فرق او مفتخر تاج نبوت آمد
آیه آیه همه ی معنی قرآن کریم شاهد خوبی این منجی امت آمد
هم به انجیل وزبور وصحف وتوراتش مدح وتوصیف محمد زدرایت آمد
تهنیت باد به افراد مسلمان جهان نقطه ی مرکزی روز شفاعت آمد
(کربلایی) زگدایی در خانه ی او شکر لله که دلت کنج محبت آمد---
?
?
مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبی اکرم است
مزده که مسروری عالم رسید خرمی عالم وآدم رسید
هادی کل ُ سید خاتم رسید منجی عالم شه اکرم رسید
خرم از او خاطره ی عالم است عید سعید نبی اکرم است----
مزده که بی پرده رخ یار شد جلوه ی محبوب پدیدارشد
کعبه از او مطلع انوار شد دشت ودمن تحت الانهار شد
عالم ایجاد از او خرم است عید سعید نبی اکرم است----
مزده که شد نور خدا آشکار یافت تولد شه ملک وقار
احمد محمود شه تاجدار آنکه به ایجاد بود شهریار
اهل ولا خرمی عالم است عید سعید نبی اکرم است ---
مژده که پیر فلک آمد جوان گشت منور همه کون ومکان
از رخ دلجوی شه انس وجان فخر بشر خاتم پیغمبران
آنکه از او فخر بنی آدم است عید سعید نبی اکرم است
جاد اول دیوان آذر خراسانی (حاج سید غلامرضا آذر حقیقی-چاپ افست اسلامیه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسی
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ده مژده که ختم انبیا ظاهر شد انوار تجلی خدا ظاهر شد
فرمان محمدا رسول الهی بهرش زکریم ذوالعطا ظاهر شد
--ص28 -ارمغان کربلا -نادعلی کربلایی-انتشارات خزر-تهران-----------
-----------------------------(خورشیدسعادت)------- ---------------------
البشارت که بما صبح سعادت آمد مفخر کون ومکان باعث خلقت آمد
روشن از نور جمالش همه ی عالم شد عقل کل ختم رسل مظهر رجمت آمد
نبی مکی امی زپس پرده ی غیب از پی راهنمایی وهدایت آمد
کلبه ی بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت که به آ غوش من آن شمس سعادت آمد
طاق کسری عجم طاقت دیدار نداشت جاری از رود سماوی ،ید عصمت آمد
لات واصنام بخاک از سر خجلت افتاد سرنگون تخت شهان زان ید قدرت آمد
دسته دسته ملکاز عالم بالا به زمین شادمان ف تلبیه گو بهرزیارت آمد
رانده ابلیس شد از عالم بالا گفتا این چه شودیست مگر روز قیامت آمد
گفت جبریل جوابش که زسر حد کمال شافع محشر وفرمانده ی امت آمد
باد ، گو مژده رساند بسلیمان جهان که شه عرش مکان ،حامل رفعت آمد
یوسف مصر دگر حسن فروشی نکند چون که بیند بجهان کان ملاحت آمد
دگر از حاتم طایی نتوان گفت سخن زانکه بهر کرم و لطف وسخاوت آمد
زکمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا احسن الله وتبارک بشهادت آمد
حامل حکم خدا فخریه بنماید چون خادم درگه آن شمس ولایت آمد
مدح اوزینت قرآن الهی باشد فرق او مفتخر تاج نبوت آمد
آیه آیه همه ی معنی قرآن کریم شاهد خوبی این منجی امت آمد
هم به انجیل وزبور وصحف وتوراتش مدح وتوصیف محمد زدرایت آمد
تهنیت باد به افراد مسلمان جهان نقطه ی مرکزی روز شفاعت آمد
(کربلایی) زگدایی در خانه ی او شکر لله که دلت کنج محبت آمد---
?
مشکل دین را حسین
زینب آسان کرد ورفت کربلا را خوابگاه نوجوانان کرد ورفت در ره معشوق هفتادودو قربانی نمود پا بپای زینبش اجرای فرمان کرد ورفت گرمحاسن را حسین با خون سر رنگین نمود زینب از خون سرش گیسو پریشان کرد ورفت زینب امر شاه دین را یک بیک اجرا نمود تا حسین ویرانه ای را باغ رضوان کرد ورفت بعدشاهنشاه زینب شاهکاریها نمود سرزمین کربلا را کوی جانان کرد ورفت وقت رفتن آن چنان بی طاقت وبی تاب شد عرش حق را گوییا چون بید لرزان کرد ورفت رهنمای شصت وشش زن گشت زینب در سفر راه پیمایی نمود وخطبه عنوان کرد ورفت استقامت کرد زینب مجلس ابن زیاد با تکلم کوفیان را مات وحیران کرد ورفت وارد شام بلاگردید ناموس خدا گوهری را از حسین درخاک پنهان کرد ورفت کس ندیده خواهری را همچو زینب در جهان آنکه مارا در جهان پیوسته گریان کرد ورفت ازتو(مشمولی) تمنا می نماید یا حسین بگذر از جرمش که اووصف تو عنوان کرد ورفت-------بوستا حسینی- رضا معصومی - انتشارات گلی - صص 96-97 شاعر ک مشمولی
----برج دین راتاابد تابنده اختر زینب است بحر هستی را یقین رخشنده گوهر زینب است سربسر گیتی عرض باشد جوهر زینب است بعدزهرا عصمت خلاق اکبر زینب است دختر نیک اختر زهرای اطهر زینب است......پایه قدر وجلالش برتر از چرخ بلند وصف ذات حضرتش افزون بود از چون وچند آنکه کلثوم وصفورا بر قدومش سر نهند آنکه گر سازد قبول ازجان ودل منت کشند خدمتش صبخ ومسا، حوا وهاجر زینب است --------
خدمتش را مشتری ازجان ودل کرده قبول بر بقاءدین ختم المرسلین ، اصل الاصول پیش ماه طلعتش خورشید بنماید افول آفتاب برج عصمتزینت دوش رسول خواهر سبطین ومحبوب پیمبر زینب است-----قصر امکان را وجودش نا ابدباشد مکین ماسوا از خرمنعز وجلالش خوشه چین قدسیان سایند بر خاک کف پایش جبین با پمین جاه وجلال وعزت وشوکت ببین در زمین کربلا بی یار ویاور زینب است ------
مات وحیران است در شان ومقام او عقول نطق ما الکن، بمدح آن مهین دخت رسول کاخ قدرش را زجان روح الامین دارد قبول مظهر پروردگار حی داور زینب است ----به نقل ازهمان منبع فوق-صص106-107
مشکل دین را حسین
زینب آسان کرد ورفت کربلا را خوابگاه نوجوانان کرد ورفت در ره معشوق هفتادودو قربانی نمود پا بپای زینبش اجرای فرمان کرد ورفت گرمحاسن را حسین با خون سر رنگین نمود زینب از خون سرش گیسو پریشان کرد ورفت زینب امر شاه دین را یک بیک اجرا نمود تا حسین ویرانه ای را باغ رضوان کرد ورفت بعدشاهنشاه زینب شاهکاریها نمود سرزمین کربلا را کوی جانان کرد ورفت وقت رفتن آن چنان بی طاقت وبی تاب شد عرش حق را گوییا چون بید لرزان کرد ورفت رهنمای شصت وشش زن گشت زینب در سفر راه پیمایی نمود وخطبه عنوان کرد ورفت استقامت کرد زینب مجلس ابن زیاد با تکلم کوفیان را مات وحیران کرد ورفت وارد شام بلاگردید ناموس خدا گوهری را از حسین درخاک پنهان کرد ورفت کس ندیده خواهری را همچو زینب در جهان آنکه مارا در جهان پیوسته گریان کرد ورفت ازتو(مشمولی) تمنا می نماید یا حسین بگذر از جرمش که اووصف تو عنوان کرد ورفت-------بوستا حسینی- رضا معصومی - انتشارات گلی - صص 96-97 شاعر ک مشمولی
----برج دین راتاابد تابنده اختر زینب است بحر هستی را یقین رخشنده گوهر زینب است سربسر گیتی عرض باشد جوهر زینب است بعدزهرا عصمت خلاق اکبر زینب است دختر نیک اختر زهرای اطهر زینب است......پایه قدر وجلالش برتر از چرخ بلند وصف ذات حضرتش افزون بود از چون وچند آنکه کلثوم وصفورا بر قدومش سر نهند آنکه گر سازد قبول ازجان ودل منت کشند خدمتش صبخ ومسا، حوا وهاجر زینب است --------
خدمتش را مشتری ازجان ودل کرده قبول بر بقاءدین ختم المرسلین ، اصل الاصول پیش ماه طلعتش خورشید بنماید افول آفتاب برج عصمتزینت دوش رسول خواهر سبطین ومحبوب پیمبر زینب است-----قصر امکان را وجودش نا ابدباشد مکین ماسوا از خرمنعز وجلالش خوشه چین قدسیان سایند بر خاک کف پایش جبین با پمین جاه وجلال وعزت وشوکت ببین در زمین کربلا بی یار ویاور زینب است ------
مات وحیران است در شان ومقام او عقول نطق ما الکن، بمدح آن مهین دخت رسول کاخ قدرش را زجان روح الامین دارد قبول مظهر پروردگار حی داور زینب است ----به نقل ازهمان منبع فوق-صص106-107
عزای رسول الله (ص)
یارسول الله داغت بر عزیزان زود بود یا نبی الله دوری از تو این سان زود بود
یاامین الله یا خیرالورا ، بدرالدجا سوز هجران تو بر زهرای نالان زود بود
با غروب نور رویت شام ماتم شد پدید آخر ای صبح امید این شام هجران زود بود
ای امید دردمندان حامی مستضعفان در کف اهریمنان نقش سلیمان زود بود
بی تو اندر سینه ی حیدر نفس تنگ است تنگ سد راه آه بر این قلب سوزان زود بود
ای عزیز جان آل الله ویار بی کسان مرگ جانسوز توبر این جمع سوزان زود بود
روح والای تو از این تنگنای زندگی چونفرشته پر زنان بر سوی رضوان زود بود
رهبرابا رفتنت اسلام وامت شد پدید این چنین تنها وتنها دین وقر آن زود بود
روز مظلومی زهرا وعلی ودوستان گاه محزونی طفلان پرشان زود بود
اشک زینب همچوشبنم می چکد بر روی گل عندلیبا ترک این زیبا گلستان زود بود
بی قرارانت حسین ومجتبی پروانه سان سوختن در پایت ای شمع فروزان زود بود
یاحبیب الله یا احمد نبی الهاشمی (کربلایی) در عزایت اشک ریزان زود بود
---به نقل از شکوفه های غم -جلد اول ص 22 -نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ---
----------سه عزا وغم --------------------
زهرای اطهر دختر ختم رسولان دارد عزا امشب سه جا بهر عزیزان
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
ای شیعیان اسلام وقر آن بی معین شد قتل امام وقتل ختم المرسلین شد
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
ارض وسما در لرزه شد از جور عدوان جسم امام دومین شد تیر باران
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
شد رحلت پیغمبر ووقت عزا شد پاره جگر از زهر امام مجتبی شد
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
حجت هشمتمین درراه دین وقر آن کشته شد از جفا وظلم وجورعدوان فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
----شکوفه های غم -جلد اول -ص 24 نادعلی کربلایی -انتشاراتخزر -تهران
--------- مرگ پدر-زبانحال فاطمه در سوگ رسول الله ----
هجران وغم مرگ پدر کرده پریشم تیره شده چون شام سیه ، روز به پیشم
باران محن را بسرم ابر بلا ریخت از گردش ایام نگرحال پریشم
مجروح شد از داغ پدر قلب من زار از امت او غم برسد بر دل ریشم
چون خار مغیلان بزند خصم به من نیش همواره درافغان ، من از آن سوزش نیشم
از بس که بدیدم به جهان محنت وآزار من سیر ازاین عمر گران مایه ی خویشم
غیر از غم دوری عزیزان به دلم نیست ورنه نبودهیچ غمی از کم وبیشم
مردم همه از گریه ی من خسته ومن نیز رنجیده زبیگانه وغمدیده زخویشم
(آهی) گنهم نیست بجز اخذ حق خویش من کشته ی آئینم وقربانی کیشم
عزای رسول الله (ص)
یارسول الله داغت بر عزیزان زود بود یا نبی الله دوری از تو این سان زود بود
یاامین الله یا خیرالورا ، بدرالدجا سوز هجران تو بر زهرای نالان زود بود
با غروب نور رویت شام ماتم شد پدید آخر ای صبح امید این شام هجران زود بود
ای امید دردمندان حامی مستضعفان در کف اهریمنان نقش سلیمان زود بود
بی تو اندر سینه ی حیدر نفس تنگ است تنگ سد راه آه بر این قلب سوزان زود بود
ای عزیز جان آل الله ویار بی کسان مرگ جانسوز توبر این جمع سوزان زود بود
روح والای تو از این تنگنای زندگی چونفرشته پر زنان بر سوی رضوان زود بود
رهبرابا رفتنت اسلام وامت شد پدید این چنین تنها وتنها دین وقر آن زود بود
روز مظلومی زهرا وعلی ودوستان گاه محزونی طفلان پرشان زود بود
اشک زینب همچوشبنم می چکد بر روی گل عندلیبا ترک این زیبا گلستان زود بود
بی قرارانت حسین ومجتبی پروانه سان سوختن در پایت ای شمع فروزان زود بود
یاحبیب الله یا احمد نبی الهاشمی (کربلایی) در عزایت اشک ریزان زود بود
---به نقل از شکوفه های غم -جلد اول ص 22 -نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ---
----------سه عزا وغم --------------------
زهرای اطهر دختر ختم رسولان دارد عزا امشب سه جا بهر عزیزان
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
ای شیعیان اسلام وقر آن بی معین شد قتل امام وقتل ختم المرسلین شد
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
ارض وسما در لرزه شد از جور عدوان جسم امام دومین شد تیر باران
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
شد رحلت پیغمبر ووقت عزا شد پاره جگر از زهر امام مجتبی شد
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
حجت هشمتمین درراه دین وقر آن کشته شد از جفا وظلم وجورعدوان فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
----شکوفه های غم -جلد اول -ص 24 نادعلی کربلایی -انتشاراتخزر -تهران
--------- مرگ پدر-زبانحال فاطمه در سوگ رسول الله ----
هجران وغم مرگ پدر کرده پریشم تیره شده چون شام سیه ، روز به پیشم
باران محن را بسرم ابر بلا ریخت از گردش ایام نگرحال پریشم
مجروح شد از داغ پدر قلب من زار از امت او غم برسد بر دل ریشم
چون خار مغیلان بزند خصم به من نیش همواره درافغان ، من از آن سوزش نیشم
از بس که بدیدم به جهان محنت وآزار من سیر ازاین عمر گران مایه ی خویشم
غیر از غم دوری عزیزان به دلم نیست ورنه نبودهیچ غمی از کم وبیشم
مردم همه از گریه ی من خسته ومن نیز رنجیده زبیگانه وغمدیده زخویشم
(آهی) گنهم نیست بجز اخذ حق خویش من کشته ی آئینم وقربانی کیشم
?
خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز گرد
خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز
وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز
گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم پایان گرفته جنبش خونین کار زار
آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار
پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطیده روی بستر خون پیکری شهید
خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید
این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم
اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم
این دشت خون گرفته که آرام خفته است امروز بوده شاهد رزم دلاوران
این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت این دشت دیده است یکی رزم بی امان
این دشت دیده است که مردان راه حق چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند
این دشت دیده است که پروردگان دین جان برسر شرافت ومردی نهاده اند
این دشت دیده است که هفتاد تن غیور بگذشته اند از سر وسامان زندگی
بگذشته اند از سروسامان که بگسلند از پای خلق رشته ی زنجیر بندگی
امروز زیر شعله ی خورشید نیمروز بر پاشده است رایت بشکوه انقلاب
بالیده است قامت آزادگی وعشق تابرفراز معبد زرین آفتاب
ازپرتو جهنده ی شمشیرهای تیز خورشیدها دمیده به هنگام کار زار
بانگ حماسه های دلیران راه خق رفته ست تاکرانه ی آفاق روزگار
خورشید رفته است وبپایان رسیده رزم اما نبرد باطل وحق مانده ناتمام
وین صحنه ی شگفت بگوش جهانیان تاروز رستخیز صلا میدهد ((قیام))
*-به نقل ازگلستان حسین -صص 130-131 -انتشارات آشنا - چاپخانه نسرین -رمضان 1389 هجری قمری-گرداورنده رضا رضا نور گیلانی رود سری -سروده.م.آزرم -----
?
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب
ماه خروج پیشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردی قیام کرده به صحرای کربلا
کز خاندان خاتم پیغمبران بود
مردی قیام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود
مردی قیام کرده که تا روز رستحیز
نام گرامیش همه جا جاودان بود
فرزند با کفایت نستوه بوتراب
کز خون او زمین بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاریخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم
اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود
تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود
سیراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپیده ساقی لب تشگان بود
هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش
هریکچو آیت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سیراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق
تا نهضت مقدس دین جاودان بود
با این قیام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهیدان بی کفن
گاه قیام (زین اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری
تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود
نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----
---
- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است
مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد
دامن بکمر برزد واستاد حسین است
درسی به بشر داد بدستور الهی
درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی
آیین یزیدی که بری بود زانصاف
ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم
حنجر بدم خنجر بیداد گران داد
مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نیروی یزدانی وبا دست خدایی
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد
با زینب وسجاد سوی شام فرستاد
این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور
باید بشر از قید اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم
کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم
دیگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم
هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدین
اشرار باحرار نگیرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسیم باشخاص تهیدست
برچیده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضی حق کش
ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش
مردم همه با کافر وظالم بستیزند
پویند ره حق وزناحق بگریزند
کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همی خاک بریزند
این حکم صریح است وبدیه است ومحقق
چیره نشود حق کش وکشته نشود حق
بیداد گری را اثری نیست بعالم
زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-
(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست
معنی مکتب تفویض علی اکبر توست
ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای
این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگی عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست
ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست
خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:
آنکه باید به اسیری برود خواهر توست
(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست
ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست
عاشقان رانظری دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا
----
مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان
روزی که شود بسته برویم در امید
بابکرم لطف توبازاست حسین جان
یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان
هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان
در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان
ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا
گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان
می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان
در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز
شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص169-170
نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب
ماه خروج پیشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردی قیام کرده به صحرای کربلا
کز خاندان خاتم پیغمبران بود
مردی قیام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود
مردی قیام کرده که تا روز رستحیز
نام گرامیش همه جا جاودان بود
فرزند با کفایت نستوه بوتراب
کز خون او زمین بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاریخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم
اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود
تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود
سیراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپیده ساقی لب تشگان بود
هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش
هریکچو آیت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سیراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق
تا نهضت مقدس دین جاودان بود
با این قیام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهیدان بی کفن
گاه قیام (زین اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری
تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود
نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---اسایش
?
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-