---محبوس سامرا (امام هادی )---
هادی دین نبی گشته گرفتار بلا متوکل بنموده است بر او جور وجفا
شد چو وارد شه دین ، سامره ، جاداد ورا در رباطی که بدی مسکن خیل غربا
اعتنایی چو به شانش ننمودی زنخست کرد بر وی ستم وظلم ، همان شو م دغا
حرم محترمش را زستمکاری خود داد ویرانه مکان، پیش گروه فقرا
گاه زندان وگهی حبس نظر بود زکین بیست ویک سال به تبعید بد آن شاه هدی
گه مکان داد ورا جای وحوشان از کین گاه تکلیف نمودش به شراب وبه غنا
گاه زندیق خطابش بنمودی زستم گاه دشمنام بدادی زجفا بر زهرا
گاه در مجلس خود مسخره ای می آورد تاکه تقلیدکند از علی ، ان شیر خدا
گه فرستاد زکین ،بهر تفحص در شب عده ای را بهمان خانه که بد ابن رضا
گه بزندان جفا بود مقید از کین گاه اندر غل وزنجیر بدی آن مولا
خون دل از خلفا خورد ، شه از ظلم وستم تاکه مسموم شدی آن خلف بدر دجا
شد چو از زهر جفا کشته نقی خسرو دین غرق ماتم شدیاز رحلت وی، سامرا
لب ببند(آهی ) ازاین وقعه ی جانسوز دگر که زدی آتش ازاین غم بدل خیر نسا --
نقل از دیوان آهی -جلد دوم -ص 216 -سروده ی علی آهی -انتشارات خزر -تهران---
------درولادت با سعادت امام محمد باقر (علیه السلام )سه شنبه28 اسفندماه 1396 شمسی
بانفحه ی صبا دم روح القدس دمید شد رستخیز عام به صحرا وکوهسار
با حشمت الهی شه ، نوروز زد قدم عفریت دی زصحنه برون شد پی فرار
زد خیمه ابر ودر وگهر ریخت دمبدم صحن وسرا ودشت ودمن گشت لاله زار
پیر عجوز دهر جوانی زسر گرفت تاشد بکوهسار ، عیان جلوه ی بهار
تاشد زپرده حسن دل آرای گل عیان با لحن خوش به نغمه ی داوود شد هزار
بلبل به شاخسارطرب جا گرفت وگفت حمد خدا ونعت نبی ، مدح هفت وچار
وآنگه بخلق مژده یعیدین داد فاش نوروز باستانی ومولود شهریار
تا شد عیان زماه رجب لیله ی نخست تابنده شد زبرج ولایت مه وقار
مولود شد محمد باقر (ع) زفاطمه دریای علم مصطفوی ، مفخر کبار
مر آت حق شهنشه علم الیقین کزاو دین خدا وشرع و نبی گفت آشکار
پنجم وصی احمد مرسل ، ولی حق کزاو علوم اول وآخر شد اشکار
مهرش بهار باطرب وقهراو خزیف حبش جنان ودشمنیش شد جهیم نار
(آذر) گدایی در اوکن زحق طلب زان منصب شهانه به عالم کن افتخار--
---دیوان آذر -جلد اول -ص 86-چاپ سوم-1348 شمسی -چاپ خانه ی طوس مشهد-آذرخراسانی--
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد
مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد
بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد
همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد
نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد
دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد
نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد
نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد
زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد
چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد
قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد
ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد .
اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس----محمد حسن اسایش